رویای بیداری

متن مرتبط با «بی زمانی و بی مکانی» در سایت رویای بیداری نوشته شده است

فروید

  • فروید در نامه ای به خانم بناپارت نوشته بوده که من ایده هایم در مورد زمان را نه به اطلاع شما رسانده ام و نه هیچ کس دیگری. همین یک خط. یک محقق روانکاوی کتابی دویست صفحه ای نوشته تا معلوم کند که چرا فروید نخواسته اندیشه هایش در باب زمان را در مقاله ای یا کتابی بنویسد. دیروز تمامش کردم و از توجه نویسنده, ...ادامه مطلب

  • یویه

  • در یک ویلا کنار آتش شومینه نشسته ایم. می پرسم و مادرم از چهارتا خاله ای که داشته حرف میزند. خاله ها اسمشان سارا و فاطمه و خدیجه و یویه اند. میپرسم یویه همان مخفف رقیه است. نه؟ میگوید شاید. لابد اول شده یوقیه. بعد قاف هم ساقط شده.  این خاله ها, این چهار خواهر قبل ازینکه من به دنیا بیایم همه مرده اند., ...ادامه مطلب

  • نارسایی روانی

  • این حجم گسترده نارسایی های روانی برای من حیرت انگیز است. من که تخصصی در روانشناسی و روانکاوی ندارم. ببین آن که حساستر است, چه طور در لحظه های کنش های انسانهای پیرامونش نشانه های امراض روانی می بیند و آیا مثل من شگفتزده است؟ یا با خودش این را حل کرده که تعریف انسان سالهاست که حیوان ناطق روان رنجور اس, ...ادامه مطلب

  • نویسندگی

  • در یک قهوه خانه که مدیرش یک جانباز است و دو دست ندارد نشسته ایم. به دوستم میگویم "فهمیده ام نویسندگی فقط یک چیز است و رمان فقط یک حالت دارد." دوستم چشمش برق میزند. "خوب؟"ادامه میدهم "یا کسی آن یک چیز را دارد یا نه. این همه تنوع, توهم بود." میگوید "حرف سنگینی است." م.ک , ...ادامه مطلب

  • پرونده سوگواری برای شوالیه ها

  • در آخرین شماره ماهنامه تجربه یک پرونده در مورد "سوگواری برای شوالیه ها" کار شده. دست دوستان تجربه درد نکند. مهدی یزدانی خرم و علیرضا غلامی و حمید نورشمسی. به جای مصاحبه که سالهاست انجام نداده ام اجازه دادند خودم یک شرح احوال بنویسم از اینکه چه شد این رمان را نوشتم. یوسف انصاری یک مقاله دلنشین نوشته , ...ادامه مطلب

  • بی زمانی

  • میرداماد فیلسوفی است که فراوان به مطالعاتش در باب «دهر» می نازد. دهر یعنی بی زمانی. یعنی سنگ شدن هر آنچه می گذرد. اما دهر در آن دور دورها که دست ما زمانی ها به آن نرسد نیست. دهر همواره نزدیک ماست و در جیب های لباسمان لانه کرده است. کافیست با نوک انگشتانمان جیبهامان را برگردانیم. تکنیک آزمودن دهر این است که به کسی از ناخودآگاهش خبر بدهید. با این کار او را در دهر می نشانید و دیگر برای او در قبال شما زمان نمی گذرد. کینه یک حالت دهری است و با ناخودگاه کار دارد و دست از سر آنی که شما در سینه اش کینه کاشته اید برنمی دارد. همچنین است حالاتی از زنانگی محض که هرگز از خاطر زن زدوده نمی شود و او گرفتارش هست اگر درست و در همان هفته اول کاشته باشیدش.  م.ک  ,بی زمانی,بی زمانی و بی مکانی,بی زمانی علی قمصری ...ادامه مطلب

  • بیقراری برای رمان

  • ساعت شش وقتی از خانه بیرون می زدم برف نشسته بود. بیقرار بودم فصل دوم رمانم را بنویسم و نمیتوانستم در خانه بمانم. باید می رفتم خانه خواهرم و تنهایی می نوشتم و می خوابیدم و فکر می کردم. اما ساعت چهار صبح بهناز را بیدار کرده و گفته بودم که شاید قبل از اینکه بیدار شود بروم. خواب بود که بی سر و صدا از خانه زدم بیرون. تا حالا شخصیتی و رمانی مرا ساعت سه بامداد از خواب بیخواب نکرده بود. توی راه به بزنگاه رمان «من پیش از تو» فکر کردم. به صحنه ای که لوئیزا تصمیم میگیرد بر باسنش، نقش زنبور خالکوبی کند. درود بر نویسنده اش. شاید در پست های بعدی نوشتم چرا درود.  م.ک, ...ادامه مطلب

  • آدم و حوا در سوگواری

  • تا حالا در پرسه زدنهاتان در کوچه و خیابان یا قدمگاهی یا گردشگاهی، به آدم و حوا برخورده اید؟ دورترین انسان از خطور به ذهن ما این دو اند. من صحنه ای دارم در «سوگواری برای شوالیه ها» که این رویداد را گزارش کرده ام. در تبریز. در محله ای اشراف نشین. یک زن و شوهرند که از رستورانی به خانه شان برگشته اند. ولی بس که غذای رستوران عالی بوده همان لحظه که ماشین را به حیاط برده اند خوابشان گرفته و در ماشین به خواب رفته اند. راوی که عادت دارد به خط کشیدن روی دیوار با مداد، به در بازمانده این خانه می رسد و چون نمیخواهد خطش قطع شود، پس نباید مداد را از دیوار بردارد، از در می,آدم و حوا,آدم و حواء,آدم و حوا هتل آنتالیا,آدم و حوا تشریفات,ادم و حوا جلد دوم,آدم و حوا فیلم,ادم و حوا هتل انتاليا,ادم و حوا رمان ...ادامه مطلب

  • یک سوگواری کوتاه برای سوگواری

  • فردای روزی که «سوگواری برای شوالیه ها» را از ناشر گرفتم و آمدم خانه، ورق زدم و دیدم کار مزخرفی نوشته ام. نه با جملاتش ارتباطی می گرفتم و نه با شخصیت ها. کف هال، روی قالی مثل کسی که از ضعف نمیتواند چشم به روشنایی باز کند دمر افتادم و چشمهایم را بستم و خاموش ماندم. بهناز آمد و دید و گفت اینطوری نیفت اونجا آدم دلش کباب میشود. گفتم رمان مزخرفی نوشته ام. گفت اینطوری نیست. بعد از مدتی بلند شدم رفتم کتاب را ناامیدانه ورداشتم و اینبار از یک جای دیگر شروع کردم خواندن. کم کم ارتباطم با رمان برقرار شد و ناگهان، ناگهان یادم آمد وقتی می نوشتمش در چه حال و مقامی بودم و چ, ...ادامه مطلب

  • سوگواری برای شوالیه ها و رمان دیگر

  • «سوگواری برای شوالیه ها» درآمد. این هفته توزیع خواهد شد. هرکس دوست دارد به عرصات ناخودآکاه نزدیک شود بگیرد بخواند.  مامون برای من همیشه شخصیتی جذاب بوده است. کسی که از یک سو با یک «امام» به تعریف شیعه محشور بوده و او را فراخوانده و در دربارش منصوب کرده. و از دیگرسو در همین دربار، مجالس موسیقی و اغانی و رقص داشته و دوستی نزدیکی با اهل عشرت حتا با همجنسخواهان. نقطه تلاقی دو نوع نگاه به هستی. افزون بر آن دو، علاقه به فلسفه یونان داشته و در ترجمه متون یونانی به عربی می کوشیده است. به اینکه چه وقت توجه من به رفتار پیچیده این دو شخصیت، امام رضا و مامون، جلب شد ک, ...ادامه مطلب

  • هرم مازلو

  • هرم مازلو یک نظریه روانشناختی است برای طبقه بندی نیازهای انسان از پایه تا اوج که عبارت باشد از «خودشکوفایی». پیش تر در مورد این هرم شنیده و خوانده بودم. چند روز پیش وقتی دیروقت و از سر بیخوابی به یک برنامه رادیویی گوش می دادم ناگهان صدای خود آبراهام مازلو که در 1966 چهار سال قبل مرگش ضبط شده بود پخش شد با این سوال که «چرا انسانها بهتر از آنی که هستند نمی شوند؟» شاید صدای دلنشین و بسیار جذاب مازلو باعث شد تا قدرت انسانی این سوال برایم دوچندان شود. شاید هم معمایی که همه اش دچارش هستم مرا قابل تر برای اثر سخن مازلو کرد. خواستم این صدای دهه شصت بارها برایم تکر, ...ادامه مطلب

  • شاگرد اُوید

  • از رفقا می پرسند چرا اینجا را به روز نمیکنم. چه می دانم. لابد دارم یکی از آن دگردیسیها را از سر می گذرانم که هر به چندی می گذرانم. چه، من مهجوربازم و اکنون «سیاحت» چنان شتابی گرفته که مجال قلمی کردنش نیست. وقتی هم قرار میگذاریم بهناز را مثل آدم صدا نمیزنم. سر از پنجره ماشین بیرون می برم سوت بی انگشت بلندی میزنم که برگردد نگاهم کند و شگفتزده بیاید و بگوید «حال آدم خوش میشه با این سوتت.»   م.ک , ...ادامه مطلب

  • هوش

  • یکبار هم پیشتر پرسیده بود که «این هوش که میگی به چه دردی میخوره؟» دیشب هم به مناسبت یادی که از چهره کردیم پرسید. گفت این هوش یعنی چی. به چه دردی می خوره. و من ماندم چه بگویم. و گفتم یک زمانی که مشغول دکتری بودم خواستم یک تست هوش تنظیم کنم. شاید متفاوت از تستی که در انگلستان تنظیم شد و بعدها در امریکا حک و اصلاح شد. و ماندم چه بگویم. و امروز باز به سوالش فکر کردم و اینکه چرا اهمیت هوش برایش سوال است و شاید بالاخره، فهمیدم چرا می پرسد این هوش به چه دردی میخورد. م.ک,هوشنگ ابتهاج,هوشنگ گلشیری,هوشمند عقیلی,هوش مصنوعی,هوشنگ اسدی,هوش هیجانی,هوش,هوشنگ مرادی کرمانی,هوشنگ نهاوندی,هوش سیاه ...ادامه مطلب

  • لوده

  • دستخوش حلول پاییز، رمان را تمام کردم. اسمش «لوده» است. لوده نه یعنی لوده. که یعنی سبد انگور، بافته با ترکه. چاپ شدنی نیست. منتظر ققنوسم برای «سوگواری»ام «برای شوالیه ها».  م.ک,لوده,لو ده جنان اتجنن,لو دهري يحجبها,لوده اسعد بيطار,لوده گری,لوده یعنی چی؟,لوده یعنی چه,لوده بيطار,لوده بافي ...ادامه مطلب

  • شورش ناخودآگاه

  • میگوید من از وقتی نوجوان بودم همیشه آرزوم بود یک دوست نویسنده داشته باشم که کتابهایی که چاپ می کند بخوانم و بعد باهاش صحبت کنم. الان تو دوست منی، سالهاست، ولی من دیگر نیستم. این را در آخرین دیدارمان گفت کسی که نه سال پیش اسم کافکا را آورد که خیلی دوستش دارد و سیاوش جمادی را یاد کرد که کتابی درباره اش نوشته و از من چه پنهان که خودش هم تجربه هایی کرده است در نوشتن. حالا دیگر هیچ رمانی را نمی تواند بخواند. تنها کسی که به او آویخته تا به قول خودش ایمان شکسته رفته اش را بند بزند کیرکگارد است. شیرجه بزن در استخر تاریک، با ایمان. سر پسرت را ببر. کتاب رمان که دست می, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها