بیقراری برای رمان

ساخت وبلاگ
ساعت شش وقتی از خانه بیرون می زدم برف نشسته بود. بیقرار بودم فصل دوم رمانم را بنویسم و نمیتوانستم در خانه بمانم. باید می رفتم خانه خواهرم و تنهایی می نوشتم و می خوابیدم و فکر می کردم. اما ساعت چهار صبح بهناز را بیدار کرده و گفته بودم که شاید قبل از اینکه بیدار شود بروم. خواب بود که بی سر و صدا از خانه زدم بیرون. تا حالا شخصیتی و رمانی مرا ساعت سه بامداد از خواب بیخواب نکرده بود.

توی راه به بزنگاه رمان «من پیش از تو» فکر کردم. به صحنه ای که لوئیزا تصمیم میگیرد بر باسنش، نقش زنبور خالکوبی کند. درود بر نویسنده اش. شاید در پست های بعدی نوشتم چرا درود. 

م.ک

رویای بیداری...
ما را در سایت رویای بیداری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : daytimedreamo بازدید : 132 تاريخ : شنبه 13 آذر 1395 ساعت: 9:24