شبح

ساخت وبلاگ
در آخرین فصل چهره برافروخته که فرهاد در راهرو دراز هتل با عزیزه دچار می خورد ناگهان دستهایش را بالا می آورد و چشمهایش را می پوشاند با اینکه از اشتیاق مواجهه با عزیزه، عزیزه ای که دیگر باکره نیست و کُرک دخترانه گونه هاش احتمالا بند انداخته شده می سوزد. چرا که منطق رمان بر «طرف نگاه» استوار بوده است نه بر نگاه مستقیم. عاقبت وقتی عزیزه وارد آسانسور می شود و از چشم انداز پیش روی فرهاد ناپدید می شود، فرهاد دست از صورت برمی دارد و تکان تکان برگ گلدانی را می بیند که روبروی در آسانسور تعبیه شده و چه بسا از برخورد پاهای عزیزه یا هوایی که رفتار عزیزه جنبانده به حرکت افتاده و لحظاتی بعد قرار است آرام بگیرد. تماشای حرکت برگ، حتا اگر زل بزند، در نسبت با وجود عزیزه، بازگشت فرهاد است به «طرف نگاه» و او مجاز است تا سکون برگ خیره شود.

دیروز بعد از سیزده سال که یکی متعلقِ طرف نگاه من بود، و با این نگاه پاهایش بلندا گرفته در پاشنه های پنج سانتی و رفتنهای سرخوش و شتابزده از این اتاق به آن اتاق بود، دگرگون شد به متعلق نگاه مستقیمم. مسخ شبح به وجود.

م.ک

رویای بیداری...
ما را در سایت رویای بیداری دنبال می کنید

برچسب : شبح,شبح اپرا,شبح کژدم,شبح الريم,شبح بالانجليزي,شبح الاوبرا,شبح قصر,شبح بيشه,شبح مخيف,شبحی در تاریکی, نویسنده : daytimedreamo بازدید : 167 تاريخ : جمعه 9 مهر 1395 ساعت: 11:27